سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت صد و بیست و هفتم
زمان ارسال : ۴۰ روز پیش
صائب با حرص داد زد: آشغال من بابام قصابی داره، میدونم استخون گاو چه شکلیه!
- استخون آدمیزاد ندیدی که، استخون گاو فقط دیدی، نمیتونی پس تشخیص بدی.
با حرص یکی تو پیشونیم کوبیدم.
ممد با ترس اطرافش و نگاه کرد.
- الان چه غلطی بکنم، چطور این استخون و سر جای اصلیش قرار بدم؟
صائب بازوش و کشید.
- بیا چرت و پرت نگو چرا بذاریش اونجا؟
بازوش و از دست صائب بیرون کشید و قدمی عقب
زمان پارتگذاری رایگان : 1 روز در هفته یعنی روزهای (شنبه) تعداد 2 پارت به صورت خودکار رایگان میشود و میتوانید مطالعه کنید.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.