پارت صد و بیست و هفتم

زمان ارسال : ۴۰ روز پیش

صائب با حرص داد زد: آشغال من بابام قصابی داره، می‌دونم استخون گاو چه شکلیه!
- استخون آدمیزاد ندیدی که، استخون گاو فقط دیدی، نمی‌تونی پس تشخیص بدی.
با حرص یکی تو پیشونیم کوبیدم.
ممد با ترس اطرافش و نگاه کرد.
- الان چه غلطی بکنم، چطور این استخون و سر جای اصلیش قرار بدم؟
صائب بازوش و کشید.
- بیا چرت و پرت نگو چرا بذاریش اونجا؟
بازوش و از دست صائب بیرون کشید و قدمی عقب

627
138,424 تعداد بازدید
276 تعداد نظر
132 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید