پارت صد و بیست و ششم

زمان ارسال : ۵۶ روز پیش

یهو حس کردم یه صدایی شنیدم.
از جام بلند شدم و به سمت جایی که محمد و صائب داشتن می‌کندن رفتم.
بالای اون همه خاک و گلی که سطل سطل بیرون ریخته بودن وایسادم.
- چی شده؟
صائب با نگاهی خسته و عاصی شونه‌ای بالا انداخت.
- انگار به یه چیزی رسیده.
محمد خیلی جدی به یه گوشه اون سوراخ پیله کرده بود و داشت با دست و بیل می‌کندش.
یهو یه قسمت خالی شد و محمد با شوق یکم دست نگه داشت.

644
144,094 تعداد بازدید
278 تعداد نظر
133 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید