کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت چهل و هشتم
زمان ارسال : ۲۵۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
سیاوش با مهارت کامل دنده عقب گرفت و بعد خیلی سریع و فرز ماشین و چرخوند سمت جاده. اونقدر سرعتش بالا بود که من و پیام خوردیم بهم!
چند ثانیه ی بعد، تو جاده بودیم و داشتیم طبق آدرسی که پیام میداد میرفتیم طرف خونه ی تابان!
اون مسیر برام کاملاً آشنا بود! طی یه مدت کوتاه بارها برای دیدن فوآد تابان رفته بودم. همون مرد مغروری که دیگه تو این دنیا نبود!
انگار تموم اون مدت و روی دور تند گذش
نیلوفر ابی
00عالی بود