پارت چهل و هفتم

زمان ارسال : ۲۵۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

_عجب گاوی هستی، من نگفتم وقتی خودم نیستم خر اون پژمان بیشعور نشو؟!
...
_خیلی خب زنگ بزن به داداشت تا به فنا نرفتی!
...
_داداشت دمار از روزگارت دربیاره بهتر از اینه که پدرت بفهمه، باورکن من جای تو بودم همه ی تمرکزم و میذاشتم رو اینکه مهدی چیزی نفهمه...
سیاوش که ازمون دورتر و کاملاً وارد آشپزخونه شد همه با تعجب بهم نگاه کردیم و پیام زیرلب گفت:
_این داداشمون یکم مشکوک نمی‌ز

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سمیرا

    10

    عالی

    ۸ ماه پیش
  • زهرا باقری | نویسنده رمان

    ممنونم 🥰

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.