پارت هفده

زمان ارسال : ۲۴۵ روز پیش



سرم‌و روی زمین گذاشتم. انگار داشتم سجده می‌کردم. با صدای بلند گریه می‌کردم.

پندار کلافه گفت:

-این طوری نیست. پونه بزرگش کرده.

زنده‌ست.

با شک و تردید سرم‌و بلند کردم. اشکام‌و با آستین لباسم پاک کردم و گفتم: ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید