ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت شانزده
زمان ارسال : ۳۰۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
به طرف سفره اشاره کرد و گفت:
-بشینید لطفا. لازم نیست پا بشید.
خودش به آشپزخونه رفت. بعد چند دقیقه همراه پونه برگشتن. پونه همراه با سهتا چای و پندار با یک بشقاب پنیر و یک پیش دستی خیار و گوجه. خندهم گرفت. مگه خانا هم از این کارا میکردن؟ این چرا شبیه هرچیزی هست جز اون چیزی که تو فکر من بود؟!
پونه کنار من، پندارم دقیقا روبهروی من نشست. پنیر رو به سمتم گرفت و گفت:
-محل
هلیا
10رمان واقعا عالیه من ک عاشقش شدم خسته نباشی نویسنده🫂