ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت پانزده
زمان ارسال : ۲۴۷ روز پیش
به سمت اتاق رفتم و در رو بستم. پشت در به در تکیه دادم و حرف آخرش تو ذهنم رژه میرفت. یعنی برای اون سلامتی من مهم بود؟
این چی داره که تمام معادلات منو به هم میریزه؟ اگر انقدر خوبه چرا وضعیت روستاشون اینه؟
رو تخت نشستم. ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zarnaz
۱۹ ساله 10عالی بود مرسی ❤️من از پندار خان خیلی خوشم میاد خیلی مهربون ❤️و رمانت متفاوت تا الان هرچی رمان اربابی خوندم مرده تو قصر زندگی می کرد عاشق رعیت میشد ولی رمان تو واقعا متفاوت مرسی عزیزم ❤️❤️😘😘