گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت چهل و چهارم :
-کی اینجاست؟
-همون... همون مردی که نقاشیش رو نشونم دادی. اینجاست. به زور اسلحه مجبورم کرد بیارمش بیمارستان و...
هنوز جملهاش کامل نشده بود که ناگهان صدای شلیک گلوله بلند شد. نگاهِ ترسیدهی امیرعلی و باربد سمت پلهها چرخید و هرکسی که در پذیرش حضور داشت، جیغی کشید و سمت خروجی بیمارستان دوید.
ابتدا باربد بود که سمت پلهها دوید. پشت سرش افرادش شروع به دویدن کردند. فرصتی نبود که
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۵۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
شیدا
00عالی