پارت چهل و چهارم

زمان ارسال : ۳۰۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

-کی این‌جاست؟
-همون... همون مردی که نقاشیش رو نشونم دادی. این‌جاست. به زور اسلحه مجبورم کرد بیارمش بیمارستان و...
هنوز جمله‌اش کامل نشده بود که ناگهان صدای شلیک گلوله بلند شد. نگاهِ ترسیده‌ی امیرعلی و باربد سمت پله‌ها چرخید و هرکسی که در پذیرش حضور داشت، جیغی کشید و سمت خروجی بیمارستان دوید.
ابتدا باربد بود که سمت پله‌ها دوید. پشت سرش افرادش شروع به دویدن کردند. فرصتی نبود که

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • شیدا

    00

    عالی

    ۱۰ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    وای رمان خیلی هیجان انگیز شده ،بیچاره گیلدا با اون همه جراحت بازم ولش نمی کنند ،ممنونم نویسنده جان

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.