حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۲۴۹ روز پیش
_ مامان اون جاست؟
_ آره.
_ چه قدر سر و صداست! چه خبر اون جا؟
_ خبر که آره. اگه...
پچ پچ نامفهومی از پشت خط به گوش رسید.
_ کجا موندی ونداد؟
_ پا شو بیا ببین چه خبره.
گلدان روی عسلی وسط هال گذاشت: «مگه چه خبره؟»
_ لطفش به دیدنشه. شنیدن کی بوَد مانند دیدن.
_ خسته م. حال ندارم.
_ پشیمون می شی.
_ می دونی نمی تونی وسوسه م کنی. یالا آمار بده؟
_ شرمنده. نمی تونم.
_
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.