مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت چهارم
زمان ارسال : ۳۴۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
- فکر کردم خونه نیستی بابا.
- اتفاقا نبودم. امشب شیفت بودم منتها زنگ زدم مخ داداشت رو زدم که به جای من بره!
و لبخند موذیانهاش آنقدر به دل دخترش نشست که او را هم به خنده وا داشت. دلش خیلی برای برادر بیچارهاش میسوخت؛ اما کل کلهای این ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رزا
00معلوم این عطا دختریه بیچاره فرهاد همیشه تهاجمی باهاش برخورد می کنه عطا جون وقتی بفهمی دختر عاشق کی شده که تفاوت زیاد هست بازم همین طور مهربونی 🤷 ♂️