طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت پنجاه و هفتم
زمان ارسال : ۱۲۶۵ روز پیش
شام را در فضایی گرم و صمیمی، میان خنده و شوخی خوردند و مهدخت برای چند ساعتی که پیش آنها بود مشکلات و غصههایش را فراموش کرد و کمی از دنیای پر ار رنج خود دور شد؛ هرچند برای آبجی گفتن پرهام زود از کوره در رفته بود اما هرچقدر بیشتر با مطهرهخانم و پسرش انس میگرفت، برادری پرهام
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آرام
62ینی میشه .. کیوان و مهدخت باهم ازدواج کنن؟؟؟ خیلی کیوت میشه
۴ سال پیشثمین
31منم دوس دارم مهدخت با کیوان ازدواج کنع ولی خو کیوان نامزد داره ......این رمان واقعن خواننده نداره یا کسی کامنت نمیزاره😐🤔
۴ سال پیشنفس
00رهام هم نشد😪😪
۴ سال پیشصبا
31کیوان چه گناهی کرده؟! بره این دختره ی آویزون رو بگیره؟!!
۳ سال پیشرز
40هووووف، خیلی کمه پارت رمان لطفا بیشترش کنین... و عکس شخصیتارو هم بزارین ممنون ❤️😐 شاید مهدخت و پرهام باهم ازدواج کنن!؟ 🐾🐾🐾
۴ سال پیشثمین
110من دیشب شروع کردم خوندنش تمامش کردم ولی خیلیییییی گریه کردم برا بهزاد😭😭😢خیلی مهربونه گناه داش کاشکی خوب بشه ولی خودشو نشون مهدخت نده تا عاشق یکی بشه ازدواج کنه بعد ک برگشت بگه از اولم مهر پدرانت بو
۴ سال پیش
نرگس
02اول رمان گف محبت برادری پرهام رو حس میکنه پ کی میخوان عاشق هم بشن😐☹