پارت بیست و یکم :

به محض پیچیده شدن دستان گرم یاسین به دور کمرش، کمی بر خود لرزید و زیر لب با عشوه غر زد:
- ترسیدم!
یاسین خمار و خواب آلود، سرش را جایی میان کتف و گردن یغما فرو کرد و دم عمیقی گرفت و نفس ملتهبش را در گوش یغما پخش کرد:
- صبحت بخیر جوجه.
لبخندی زد و با شوق به دستان بزرگ و برنزه یاسین خیره شد.
او اینجا بود، فاصله تن‌هایشان ناچیز بود و دیشب روی این تخت، این تن‌ها در هم گره خورده ب

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۷۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • حمیده

    00

    برای معضل دوستی دخترپسر رمان خووبیه

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.