پارت بیست :

یک آن خودش را از حصار دستان یاسین بیرون کشید و با تشر جواب داد:
- به تو ربطی نداره!
با تعجب و ابروهایی بالا رفته به صورت برافروخته یغما چشم دوخت، یغما بی‌انعطاف قدم بلندی برداشت و به سمت آسانسور پا تند کرد.
خودش خوب می‌دانست از کجا پر است، دلش پر بود.
از زمین و زمان شاکی بود، مخصوصا یاسین.
مسبب تمام بدبختی‌هایش را یاسین می‌دانست.
زیرلب فحشی نثار ایل و تبار یاسین کرد

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۷۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • هاناخانوم

    ۲۰ ساله 00

    یغماکه تکلیفش باخودشم مشخص نیست اینجوری خودشم نابودمیشه

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.