تاریکترین سایه به قلم فاطمه مهدیان
پارت چهل و یکم :
به نیت نواختن درب دستم را بالا آوردم. صدای صحبت فرشته با تلفن کمی برای درب زدن مرددم کرد:
_گیر پلیس که نیفتادین؟یک دختر جدید پیدا کردیم.
نتوانستم قدم از قدم بردارم.دوباره صدایش بلند شد:
_ تازه دیشب آزمایش گرفتیم….. بیچاره تر از این حرفاست .آماده اش میکنم . خدانگهدار.
با وجود ضربان نامنظم قلبم دستم را بالا برده و چند ضربه وارد کردم . نمیتوانستم رابطه نامه و حرفهای جالب