پارت چهارده :

شنیدم که به پدرم گفت یک جا نگه دارد... همه را شنیدم اما صدا هایی که در سرم بود، قوی تر بودند. انگار از زمان حال به زمان دیگری پرتاب شده بودم و در میان دنیایی که یک آشنایی نا آشنا داشت، تک و تنها بودم. به هر کجا چنگ می زدم، پناهم نمی شد و سر می خوردم و در آن جا می افتادم.
ضربه دردنا

پارتگذاری رمان به اتمام رسیده و برای چاپ ارسال شده. به همین علت دیگر امکان مطالعه رمان را ندارید.

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۵۰۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
ارسال نظر برای این رمان قفل شده است
آخرین نظرات ارسال شده
  • آروشا Aroosha

    ۱۴ ساله 20

    رمانتون خیلی خوبه🌼🌸

    ۴ سال پیش
  • دختر ابلیس

    20

    من خودم و از کوه پرت میکنم پایین الا😤😤😤😤😤چرا پارت ها کوتاه 😡🤬

    ۴ سال پیش
  • تاتام

    50

    انقد زیاد بود یه لحظه فکر کردم رمان کامله😞😡

    ۴ سال پیش
  • السا

    ۱۵ ساله 30

    من خیلی کنجکاو سدم بدونم بعدس چی میشه داستان جالبی هست من که دوست دارم داستانش رو

    ۴ سال پیش
  • مگه فضولی

    10

    چقدر زیاد

    ۴ سال پیش
  • Saghar

    ۱۷ ساله 60

    عالیه 😍فقط کاش پارتش طولانی تر بود

    ۴ سال پیش
  • النا

    70

    واقعا خیلی جالبه🤗ممنون از نویسنده😍اما برای چی انقد کم؟! 🙄واقعا پارتش خیلی کم بود😐بیشتر پارت بزارید لطفا

    ۴ سال پیش
  • بلای زمین

    60

    چه خوب رمانش.. تا الان که حدس میزنم.. تو یه دنیای دیگه بوده.. بعد اومده این دنیا فراموشی گرفته... یا اصلا یه موجود ماورایی 🤔... البته در حد حدس.. تازشم چرا پارت داره کم کمتر میشه.. چهار تا خط هم نشد

    ۴ سال پیش
  • گرگ

    20

    خیلی کم می فرستید برای یک روز

    ۴ سال پیش
  • &

    20

    خیلی حجم پارتا کم هست!!خیلی😕

    ۴ سال پیش
  • mm

    ۱۶ ساله 20

    عالییییست

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.