دیار آشوب به قلم سیده نرجس کشاورزی و دیبا کاف
پارت نوزده :
شاید نمیخواست خواهرش ما رو با هم ببینه اما دلیلش رو نمیفهمیدم. میزم رو با فکری مشغول مرتب کردم و با برداشتن کیفم که به صندلی آویزون بود مطب رو ترک کردم. با قدم هایی بلند خودمو به سر خیابون رسوندم.
دنبال ماشین چکاد گشتم که دیدمش. تو م ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ندا
۳۰ ساله 20عالی بااینکه دخترساده مادارگول میخوره ناراحتم .خواهشایکم طولانیترکنید تاشروع میشه تموم میشه