پارت هجده :

برخلاف تصورش پشت سرش از جام بلند شدم و شونه به شونه هم از کافه خارج شدیم. هوا سرد بود. نفسم رو که بیرون فرستادم چیزی مثل دود از دهنم خارج شد. دم در کافه ایستاده بودیم که چکاد گفت:


_بارون قشنگیه


_میخوام پیاده روی کنم.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.