دیار آشوب به قلم سیده نرجس کشاورزی و دیبا کاف
پارت هفده :
گوشی رو قطع کردم و آدرس کافه ای که چند خیابون با مطب فاصله داشت رو براش فرستادم. هنذفری روی توی گوشم گذاشتم و پیاده به طرف کافه به راه افتادم.
وارد کافه شدم و به اطرافم نگاه کردم. اولین باری بود که بعنوان مشتری وارد یه کافه میشدم. قبل ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Aa
10👏🙏💐