اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت نود و هفتم
زمان ارسال : ۲۴۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
و دعا میکرد که در نهایت عصمت تسلیم شود و پارچه ی فیروزه ای را داخل سبد خریدش قرار دهد. در همین حین، عصمت که حسابی کلافه شده بود و نگاهش هر آن از این پارچه به آن پارچه می چرخید، برگشت و درمانده رو به دریا پرسید:
_ تو یه چیزی بگو. خاک بر سر تنب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رغائب اسمان
00سلام...چرا مدتیه که پارت جدید نمی گذارید؟ من خیلی منتظر موندم😕