اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت نود و پنجم :
میان آن همه التهاب گوشه ی چشم ماه صنم نم برداشت. اشرف دوباره به سرفه افتاد. سخت و طاقت فرسا. این بار ولی طبیب بالای سرش نشسته و تمام لباس اشرف را خون برداشته بود.
ماه صنم، کنار مولود ایستاده بود و بی صدا اشک می ریخت. طبیب با حوصله ی زیاد اشرف را معاینه کرد. حال مولود هم دست کمی از ماه صنم نداشت. ایستاده بود و متاسف به جان دادن کسی نگاه می کرد که سالها مثل اجل معلق بالای سرش پر پر زده و روزی
رضاییان
00+989382854929