پارت نود و پنجم :

میان آن همه التهاب گوشه ی چشم ماه صنم نم برداشت. اشرف دوباره به سرفه افتاد. سخت و طاقت فرسا. این بار ولی طبیب بالای سرش نشسته و تمام لباس اشرف را خون برداشته بود.
ماه صنم، کنار مولود ایستاده بود و بی صدا اشک می ریخت. طبیب با حوصله ی زیاد اشرف را معاینه کرد. حال مولود هم دست کمی از ماه صنم نداشت. ایستاده بود و متاسف به جان دادن کسی نگاه می کرد که سالها مثل اجل معلق بالای سرش پر پر زده و روزی

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۳۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رضاییان

    00

    +989382854929

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.