پارت نود و سوم :

_ ماد..ماد..مادرم.
_ مادرت؟ مادرتو میخوای چی کار؟
اشرف میان تب و التهاب نیشخندی زد و تکه تکه در جوابش گفت:
_ کمک..کمکم کنه.. بم..بمیرم‌.
_ بمیری؟ تب داری هذیون میگی. بخواب الان طبیب میاد دوا درمونت میکنه.
_ هذ..‌هذیون نمی گم.
ماه صنم بازهم دستمال داغ شده را در کاسه ی آب چلاند و روی پیشانی زن گذاشت. اشرف با همان حال خراب ناله زد:
_ عروس...عروس که شدم. جرات نداشتم بی..بی اجازه

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۳۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.