پارت هشتاد و هفتم :

بغضش از تصور آن حجیم تر شد و بی اختیار وسط پستو نشست و زانوی غم بغل گرفت.

یک هفته در عذاب و دلواپسی سپری شد‌. ماه صنم از گوشه ی زندان نظام به گوشه ی پستوی خانه ی پدری تبعید شده بود و جز یک وعده آب و غذا، که آن هم به زور خاتون پایین میداد چیزی به خودش نمی دید. نه رنگ آفتاب میدید و نه لبخند پدر. خانه رنگ و بوی غم میداد این روزها! خاتون به روی خودش نمیاورد، ولی در پس هر نگاه گریزانش یادی از

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۴۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.