پارت هشتاد و ششم :

_ یعنی چی؟
نیلو ناله زد. دریا در جوابش گفت:
_ دکتر مجد تا نداره. همین الان اعتراف کردی. پس لازمه با خانواده ات صحبت کنی. خانواده اش معمولین. خب باشن. خودش که معمولی نیست‌. هم وجهه ی اجتماعی خیلی خوبی داره، هم از نظر اقتصادی دستش به دهنش می رسه. هم خیلیییی مرده.
یک انگشتش را بالا برد. دوباره گفت:
_ که البته این آخری از همشون مهمتره!
_ منظورت چیه؟
دریا تک خندی زد و سرش سمت او

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۴۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    10

    چراماه صنم بایدخودش فدای قاسم میکردبعدخانواده که پسرنداره فقط دخترمیگن دخترهاپشت پناه نداره البته اون موقعهامنظورم🙏😘

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.