پارت هشتاد و پنجم :

ابرو بالا می انداخت. دریا بعد از جواب نامی، لب فرو بسته بود و بازهم کنج صندلی مامن گرفته و در خودش بود. نامی ولی با خودش درگیر بود. یک درگیری سخت و کلافه کننده.

ساعتی بعد دریا، طبق روالی نانوشته، روی همان نیمکت سابق حیاط نشسته و منتظر نامی بود. بازهم عکس ها و آزمایش ها تکرار شده بود و بازهم نامی گفته بود بنشیند تا خبرش کند.
نامی ولی جای دیگری مشغول بود. سر پردردش را بین دو دستش گ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۴۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    عجب دریا روهمه عاشق دورکردن هرلحظه یکی میاید

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.