پارت هشتاد و چهارم :

_ نه!
جواب دریا محکم و بدون ترس بود. زن جوان ابرویی بالا داد و گفت:
_ خیلی خوبه که اینقدر امین و تو داری. ولی حتما یادت نرفته یه ساعت پیش خودم ازت خون گرفتم.
_ خب که چی؟ ببخشیدا! سوال احمقانه ایه. ولی شما از هرکی خون میگیرید استنتاقش میکنید؟
گوشه ی لب زن انحنای ریزی برداشت و نگاهش را فراری داد.
_ مسلما که نه! ولی تو هرکسی نیستی.
دوباره نگاهش را بالا کشید. دریا اخم کرد. زن جو

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۴۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.