اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت هشتاد و پنجم :
ابرو بالا می انداخت. دریا بعد از جواب نامی، لب فرو بسته بود و بازهم کنج صندلی مامن گرفته و در خودش بود. نامی ولی با خودش درگیر بود. یک درگیری سخت و کلافه کننده.
ساعتی بعد دریا، طبق روالی نانوشته، روی همان نیمکت سابق حیاط نشسته و منتظر نامی بود. بازهم عکس ها و آزمایش ها تکرار شده بود و بازهم نامی گفته بود بنشیند تا خبرش کند.
نامی ولی جای دیگری مشغول بود. سر پردردش را بین دو دستش گ
اسرا
00عجب دریا روهمه عاشق دورکردن هرلحظه یکی میاید