اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت هشتاد و سوم
زمان ارسال : ۲۵۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
من دیگه برم، کاری ندارید؟
عصمت که متوجه ی پنهانکاری جفتشان بود شانه ای بالا داد و رو به دریا چرخید. لبهای دریا تر بود و چشمانش بسته. با دلخوری در جواب پسرش گفت:
_ حواست به بابات باشه. سرو صدا نکنی بیدار شه! به زور قرص سر شب خوابوندمش!< ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما