پارت هشتاد :

_ بریم!
تاکید شهاب دریا را وادار کرد نگاه از چشمان ترسیده و ملتمس رامین بگیرد و دنبال مرد جوان سرازیر شود. قدم برمیداشت. اما لرزان و بی تعادل! هر آن احتمال میداد زانوهایش بلرزد و سقوط کند. وارد ساختمان که شدند عصمت به استقبالشان آمد. نگران بود و هول زده. شهاب با حفظ همان نگاه مشکوک ابتدا به دریا اشاره زد که برود و سپس مشغول مادرش شد.
راه رفتن دختر بیشتر به قدم برداشتن اردک می ماند تا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.