پارت هفتاد و ششم :

_ اولین خرجی که اومد دستم رفتم نجاری اوس عزیز، اینو گرفتم.
برگشت. نگاه مهربانی به ماه صنم انداخت و گفت:
_ نظام دیر به دیر خرجی میده. باید پس انداز می کردم. ولی دیدم هیچی مثل حفظ آبروم نیست.
ماه صنم آب دهانش را به سختی فرو برد و بی ربط به حرف او لب زد:
_ به خاطر تو نرفتم.
لبخند مولود عمیق تر شد. ماه صنم گفت:
_ تو خونه تنها بودی. اگه توام با نظام می رفتی من الان خونه ی آقام، تو ب

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.