پارت هفتاد و پنجم

زمان ارسال : ۲۶۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

_ تو رو به خدا قسمت میدم که با من کاری نداشته باشی. خدا رو که قبول داری؟ آره؟

خنده ی مرد، کم کم تبدیل به یک لبخند عمیق شد و نگاه شیدایش را به چهره ی ترسیده و محجوب دختر دوخت. لبهای ماه صنم بهم دوخته شد. مرد جوان، کلاه فرنگیش را رو به او گرفت و ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید