پارت هفتاد و هفتم :

ماه صنم نشست و بازهم زانو هایش را بغل گرفت. مولود ایستاده مقابل او لب زد:
_ اینجا اگه میخوای دووم بیاری فقط یه حالت داره.
ماه صنم دوباره بغض کرده بود که مولود اشاره ای به اطراف صورتش زد و با لبخند گفت:
_ کر و کور و لال باشی. همین!
ماه صنم به زور بغضی که کم کم داشت بزرگ میشد و گلو گیر، فرو برد. مولود چرخید. یکی از تشک ها را روی هوا تکانی داد و کف اتاق پهن کرد.
گویا پرده ها یکی یک

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    10

    ماه صنم خوب که جاداره ولی مولودبیچاره س

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.