اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت هفتاد و هفتم :
ماه صنم نشست و بازهم زانو هایش را بغل گرفت. مولود ایستاده مقابل او لب زد:
_ اینجا اگه میخوای دووم بیاری فقط یه حالت داره.
ماه صنم دوباره بغض کرده بود که مولود اشاره ای به اطراف صورتش زد و با لبخند گفت:
_ کر و کور و لال باشی. همین!
ماه صنم به زور بغضی که کم کم داشت بزرگ میشد و گلو گیر، فرو برد. مولود چرخید. یکی از تشک ها را روی هوا تکانی داد و کف اتاق پهن کرد.
گویا پرده ها یکی یک
اسرا
10ماه صنم خوب که جاداره ولی مولودبیچاره س