اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت هفتاد و دوم :
"فصل دوم"
شش ماه از زندگی مشترک ماه صنم می گذشت و زن جوان همچنان نمی توانست خودش را متعلق به این زندگی بداند. هر روز غمگین تر و دل مرده تر از قبل میشد. از بعد از اعترافات مولود که اوضاع بدتر هم شده بود. ماه صنم خودش را درست وسط جهنم حس میکرد. یک درّه ی پهناور، که آتش از هر طرفش زبانه میکشید و جان و تن زن جوان را جزغاله می کرد. نظام و اشرف از یک طرف و فکر و خیال جاوید و مولود از سوی دیگر نف