پارت هفتاد و یکم :

شهاب ولی به سرعت حمله ی او را دفع کرد و نفس زنان پرسید:
_ حالا میخوای باهاش چی کار کنی؟
کف پای نامی روی زمین نشست. ساعد دستش را روی پیشانی عرق کرده اش کشید و قدمی به عقب متمایل شد. شهاب در ادامه نفس تندی پس داد و گفت:
_ ببین اگه منتظری بیاد در اتاقتو بزنه و هرچی تو سرشه بزاره کف دستت کاملا در اشتباهی! گفته باشم.
نامی لبخند زد. حالت دفاعی گرفت و در جوابش گفت:
_ چرا فکر کردی همچی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.