اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت شصت و هشتم
زمان ارسال : ۲۷۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
هوشیار کف دستش را روی زمین گذاشت و نزدیک به صورت او لب زد:
_ اگه بدونی چقدر منتظره این لحظه بودم؟!
_ کثافت! لجن! بی شرف!
راه فرار دریا بسته بود. هوشیار کنار پایش نشسته و دیوار تبله کرده، پشت سرش را سد کرده بود. هوشیار با حفظ همان ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما