پارت شصت و هفتم :

_ شیری یا روباه؟
این بار هوشنگ بود که برای باز خواست او پیش قدم شده بود. دریا نگاهش را روی چهره ی او متمرکز کرد و در جوابش گفت:
_ توقع داری چی بشنوی؟ هان؟ بگم شیرم خوشحال میشی؟ میری کنار یه ساعت برم تو اتاقم کپه مرگم بزارم؟
_ شیر باشی دستخوش داری. روباه باشی ولی..
_ شیرم! ولی نه اونی که تو منتظرشی‌‌! شیرم ولی یه شیر بی یال و کوپال!
دریا وسط حرف هوشنگ پرید. هوشیار بلافاصله غری

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۶۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    پست ازهوشنگ خودش دریاچرابه حرف اینهاست عالیه مریم خانم 😘

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.