اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت شصت و ششم :
_ چند روزی مرخصی گرفتم.
_نههههه!
_ باور کن.
_ نکن با من این کارو! تو؟ مرخصی گرفتی؟
_ لازم بود. میخوام شخصا بیافتم دنبالش!
شهاب تکیه زد و متعجب لبهایش را بالا کشید.
_ عجیبه! ببین پروژه چقدر سنگینه که دکتر پژوهشو بی خیال کارو و زندگی کرده، میخواد شخصا پیگیر جریان شه.
_ وقتی پای عمه صنم و آدمای این خونه وسط باشه دیگه عجیب نیست.
_ و اگه کاشف به عمل اومد که دریا یکی از آ