پارت شصت و پنجم :

_ رفتین اورژانس؟
دریا به حال خودش نبود. ناله میزد و هر بار، ناله هایش مرد جوان را به هدف یک قدم نزدیکتر میکرد.
_ بله! به نظرت کار اشتباهی کردم؟
_ اشتباه؟ نه! ‌نه! من، یعنی من اصلا اون دختر نمی شناسم. چطور بگم...
نامی ابرو درهم کشید. دریا که حسابی غافلگیر و ترسیده میزد. نفس عمیقی پس داد و همزمان با پس دادن آهش تسلیم وار لب زد:
_ می شناسم.
قفسه ی سینه ی نامی بالا و پایین شد. در

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۶۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.