پارت شصت و ششم :

_ چند روزی مرخصی گرفتم.
_نههههه!
_ باور کن.
_ نکن با من این کارو! تو؟ مرخصی گرفتی؟
_ لازم بود. میخوام شخصا بیافتم دنبالش!
شهاب تکیه زد و متعجب لبهایش را بالا کشید‌.
_ عجیبه! ببین پروژه چقدر سنگینه که دکتر پژوهشو بی خیال کارو و زندگی کرده، میخواد شخصا پیگیر جریان شه.
_ وقتی پای عمه صنم و آدمای این خونه وسط باشه دیگه عجیب نیست.
_ و اگه کاشف به عمل اومد که دریا یکی از آ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۶۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.