اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت شصت و پنجم :
_ رفتین اورژانس؟
دریا به حال خودش نبود. ناله میزد و هر بار، ناله هایش مرد جوان را به هدف یک قدم نزدیکتر میکرد.
_ بله! به نظرت کار اشتباهی کردم؟
_ اشتباه؟ نه! نه! من، یعنی من اصلا اون دختر نمی شناسم. چطور بگم...
نامی ابرو درهم کشید. دریا که حسابی غافلگیر و ترسیده میزد. نفس عمیقی پس داد و همزمان با پس دادن آهش تسلیم وار لب زد:
_ می شناسم.
قفسه ی سینه ی نامی بالا و پایین شد. در