پارت هفتاد و ششم :

و حالا این صبرا بود که خودش را سرزنش می‌کرد. آیا شکستن قلب مادری که دیگری را به پسر خود ترجیح می‌داد از انسانیت به دور نبود.

***
_آماده‌ای؟
ترس و دلهره‌اش را پشت لبخند ساختگیش پنهان کرد و‌ پلک بر هم گذاشت.
هم چیز از قبل برایش دیکته شده بود. میبد و کلهر و یاسین دور روز وقت صرف کرده بودند تا او را کاملا برای انجام شرط رهی آماده کنند. همه‌ی حرف‌ها، حرکات و عکس‌العمل‌هایش

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۴۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.