قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت هفتاد و چهارم :
_ یادته وقتی ازش خواستی ردت کنی بری چی بهت گفت؟
صبرا فکری کرد و در جوابش نجوا کرد:
_ اووم، پیشنهاد داد باهاش کار کنم. یه مزخرفاتیم گفت که اگه دستمو باز گذاشته بودی همونجا دهنشو گل میگرفتم.
سینهی سرگرد جوان به تکخندی بیصدا بالا و پایین شد. او اما بیشوخی نگاهش کرد و پرسید:
_ چرا میپرسی، خودتم که اونجا بودی سرگرد.
تکیه زد. سرش را به تایید حرف او پایین و بالا کرد و گفت