پارت هفتاد و دوم :

سرهنگ عصبی و با گام‌هایی استوار یک خط مستقیم از اتاقش را گرفته بود و بالا و پایین می‌کرد.
فکرش به جد درگیر اشتباه و تقاضای بعد از اعتراف سرگرد جوان شده بود. تقاضایی که بوی نقض قانون می‌داد و از حیطه‌ی اختیار جفتشان خارج بود.
ایستاد. کلافه پیشانی‌اش را بین دو انگشت گرفت و زمزمه کرد:
_ چه کردی تو پسر؟ مجرمو تو خونه نگه داشتی و الان داری اینو به من می‌گی؟
یاسین نگاهی به عماد

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.