قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت هفتاد :
وارد خانه که شدند صبرا چند قدمی جلوتر از او رفت و به سرعت چرخید.
سرگرد جوان عصبی مقابل در آپارتمان خشکش زده بود و قدم از قدم برنمیداشت. اشک در چشمان زیبای شرقیاش تلالو افکند. چانهاش لرزید و شرمنده نجوا کرد:
_ ببخشید. نتونستم کاریو که خواستی انجام بدم.
فشار عصبی بر عضلات صورت مرد به قدری زیاد شده بود که رگهای پیشانیش بیاجازه بیرون زده بود و خودنمایی میکرد. قدمی از در بس
غضنفر
00خوب بود