پارت هفتاد :

وارد خانه که شدند صبرا چند قدمی جلوتر از او رفت و به سرعت چرخید.
سرگرد جوان عصبی مقابل در آپارتمان خشکش زده بود و قدم از قدم برنمی‌داشت. اشک در چشمان زیبای شرقی‌اش تلالو افکند. چانه‌اش لرزید و شرمنده نجوا کرد:
_ ببخشید. نتونستم کاریو که خواستی انجام بدم.
فشار عصبی بر عضلات صورت مرد به قدری زیاد شده بود که رگ‌های پیشانیش بی‌اجازه بیرون زده بود و خودنمایی می‌کرد. قدمی از در بس

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • غضنفر

    00

    خوب بود

    ۳ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.