قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت شصت و هفتم :
_ برمیگردم، رو قولم حساب کن.
یاسین دم عمیقی از هوا گرفت و گفت:
_ حساب کردم که اینجایی. قرارتون ساعت چنده؟
_ یازده.
_ پس هنوز فرصت هست. ببین اصلا نمیخواد نگران چیزی باشی. من حواسم بهت هست. میبد و کلهرم اون پایین تو لابی برج استتار میشن. تو فقط همهی حواستو بده به سوژه. اطلاعاتی که قراره به دست بیاری حیاتین. بعدش دیگه کارارو بسپار به ما و به زندگیت برس.
_ نگران نیستم. فق
آتنا
00خیلی عالیه دست نویسندش درد نکنه