قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت شصت و ششم :
میبد با سگرمههای درهم دور و برش میچرخید و ردیاب و شنود را زیر دکمهی لباس و کنار گوشوارهی میخی و داخل موبایلش جا ساز میکرد.
چندباری تصمیم گرفت حرفی بزند و او را از دلخوری درآورد. اما هربار که به گرهی کور ابروهای تختهای زن نگاه میکرد زبانش بسته میشد و جا میزد.
حق داشت از او متنفر باشد. با آن بلایی که چند وقت پیش سرش آورده بود همینکه حالا شالش را دور گردنش حلقه نمیزدو