پارت شصت و پنجم :

او هرگز نمی‌توانست کسی را جای یوسف ببیند و حالا منتظر بود ببیند که پسرش چه کاره‌است. آیا به قدر یوسف جاذبه و جذبه دارد؟ و یا زهرا باید برای کم‌کاری‌ خودش در تربیت او تاسف بخورد.
بچه‌ها که آمدند گل از گلش باز شد. دعا‌دعا می‌کرد دست پر آمده باشند. با خبرهای خوب.
پس با اشتیاق به صورت جفتشان نگاه کرد. اگر لبشان می‌خندید و چشمانشان می‌درخشید که یعنی به نتیجه رسیده بودند. و اگر ...

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۶۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.