قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت پنجاه و چهارم :
_ میشه بعدا توضیح بدم؟
_ نه!
چشم در چشم شدند. گوشهی لب مرد به قاطعیت کلام مادر بالا رفت و لب زد:
_ خاک پاتم الان وقتش نیست.
زهرا غرید:
_ یاسین؟
لبخندش کش آمد. دستهایش را به علامت تسلیم بالا برد و گفت:
_ هر چی شما بگی. من از همین حالا در اختیار شمام بپرس تا بگم.
_ داشتی از یاسمن میگفتی؟ چند روز نبودم فکر میکنم یه اتفاقایی تو این خونه افتاده. چتونه شما دوتا؟ صب
مرضیه
۳۰ ساله 10به نظرم رمان قشنگی هست. لطافت مکالمات رو دوست دارم.