پارت پنجاه و پنجم :

_ وقتی دیوانه‌وار عاشق کسی باشی، راحت می‌بخشی. مثل من که تو رو بخشیدم، و مثل تو که از خطای صبرا گذشتی.
اکنون هاله‌ای از تمنا و استیصال برق از چشمان مرد جوان ربوده بود. مادرش از علاقه‌ی دیوانه‌وار می‌گفت و او هنوز با خودش در کشمکش بود. زهرا حس و حالش را فهمید. لبخندی زد و دوباره و به اطمینان گفت:
_ ارزششو داره‌.
_ اگه خطایی که کرده بزرگ باشه چی؟ بازم می‌گین ارزش داره؟
در جوا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۶۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.