شراب و خون به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت نوزده
زمان ارسال : ۳۱۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
سوالی به مزدا نگاه کردم و دهن باز کردم بگم چرا باید بهت زنگ بزنه؟ که یهو صدای جیغ و دادی از بیرون، باعث شد دهنم بسته بشه و با تعجب به مزدا نگاه کنم!
مزدا فورا از اتاق بیرون رفت و منم دنبالش رفتم!
اون دختری که درو برامون باز کرده بود با گریه دست یکی از دختر هارو پس زد و اومد سمت مزدا!
با عجز شکایت کرد-مزدا...دختره کثافت زد پایپم و شکوند...هزار تیکش کرد عوضی!
مزدا یهو بازوی لاغرش و